- حسام مهدوی – در خیابانهای شهر، مردم در صف بانک ایستادهاند؛ هرکسی مشغول کار خودش است — بعضی قبض پرداخت میکنند، بعضی وام میگیرند، بعضی سپرده میگذارند و بعضی برای تسویه بدهی آمدهاند. همه چیز عادی به نظر میرسد. اما اگر پرده را کنار بزنیم و داخل ساختمانهای شیشهای بانکها را ببینیم، تصویری نهچندان آرام ظاهر میشود:
یک قلب فرسوده، که سالهاست بینظم میزند.
این همان چیزی است که اقتصاددانها اسمش را گذاشتهاند ناترازی بانکی؛ اما برای ما مردم، یعنی بانکی که کمتر و کمتر میتوان به آن اعتماد کرد.
مشکل از کجا شروع شد؟
سالها پیش، بانکها قرار بود با پول مردم، وام بدهند و اقتصاد را بچرخانند. اما کمکم مسیر عوض شد:
بانکها مجبور شدند به دستور دولت، وامهایی بدهند که معلوم نبود برگردد.
بهرهها و سودها، نه بر اساس واقعیت بازار، بلکه با تصمیمهای روی کاغذ تعیین شد.
بخشی از وامها برنگشت و روی دست بانکها ماند.
بانکها بهجای کار اصلیشان — یعنی واسطهگری مالی — رفتند سراغ بنگاهداری و کارهایی که ربطی به وظیفهشان نداشت.
و بدتر از همه، نظارت درست و حسابیای نبود که جلوی این چرخه را بگیرد.
نشانههای بحران
شاید بپرسید خب اینها چه ربطی به ما دارد؟
جوابش ساده است:
وقتی بانکها دچار ناترازی میشوند، پول تازه از بانک مرکزی میگیرند — یعنی پایه پولی بالا میرود.
پایه پولی که بالا برود، نقدینگی زیاد میشود.
و نقدینگی زیاد یعنی تورم، یعنی گرانی روزبهروز.
همین میشود که ما هر روز میبینیم قیمتها بالا میرود، ارزش پول پایین میآید، مردم اعتمادشان به بانکها کم میشود، و بازارهای غیرمولد مثل خریدوفروش زمین، طلا و ارز داغتر میشود.
راه نجات چیست؟
متخصصها میگویند این مسأله با تصمیمهای کوچک یا مسکنهای کوتاهمدت حل نمیشود.
باید بانکها نفس بکشند، یعنی سرمایهشان واقعی و قوی شود.
باید از کارهای غیرمرتبط و بنگاهداری بیرون بیایند.
باید نرخها واقعی شود، نه دستوری.
باید مطالبات معوق جمع و جور شود.
و مهمتر از همه، بانک مرکزی باید قدرتمند و مستقل عمل کند.
هنوز وقت داریم؟
شاید فکر کنید دیگر دیر شده، اما اقتصاددانها میگویند: نه، هنوز فرصت هست.
بمب ساعتی ناترازی بانکی هنوز عمل نکرده، اما صدای تیکتاکش دارد بلندتر میشود.
اگر همین امروز اراده اصلاح نباشد، فردا شاید دیگر فقط از بحران بانکی حرف نزنیم — بلکه از بحرانی حرف بزنیم که کل اقتصاد کشور را درگیر میکند.
ناترازی بانکی فقط یک مشکل تخصصی نیست؛ مشکلی است که روی سفره مردم، روی آرامش ذهنیشان و روی آینده بچههایشان تأثیر میگذارد.
و درست همینجاست که همه ما، از سیاستگذار و مدیر گرفته تا مردم عادی، باید بدانیم حل این بحران، به تصمیمهای جسورانه و همراهی جمعی نیاز دارد.

