- حسین ابرقویی – دیماه ۱۴۰۳، سرمای هوا فقط خیابانها را نگرفت؛ سرمای اصلی در تالار شیشهای بود، جایی که شاخص کل بورس، یکی از پس دیگری سقوط کرد و از مرز ۲ میلیون و ۶۵۰ هزار واحد به زیر ۲ میلیون و ۶۰۰ هزار واحد رسید. در چهره سهامداران، چیزی فراتر از نگرانی دیده میشد: دلزدگی، ترس و ناامیدی.
در میان همهمه سالن معاملات و زمزمههای گروههای بورسی، یک سوال مشترک پیچیده بود: «چرا بازار اینقدر ریخته؟»
کارشناسان دلایل را یکییکی روی میز میگذارند.
از یک طرف، وعدههای عملنشده دولت و نهادهای بورسی که قرار بود نقدینگی تزریق کنند یا مشوق بدهند، اما فقط روی کاغذ ماندند. اعتماد عمومی، آهسته و خاموش، فرسایش پیدا کرد.
از طرف دیگر، افت قیمتهای جهانی — نفت، فلزات، پتروشیمیها — چشمانداز سود شرکتهای بزرگ صادراتی را تیره کرد. فشار تحریمها، قفلهای ارزی، و بحرانهای جهانی همه دست به دست هم دادند تا حال شرکتها بدتر شود.
اما داستان فقط اقتصادی نبود؛ مردمی که تحت فشار تورم و گرانی بودند، پولشان را از بورس بیرون کشیدند و به بازارهایی مثل دلار، سکه، مسکن و حتی سپردههای بانکی پناه بردند. همین خروج نقدینگی، خون تازه را از رگهای بورس گرفت.
و در میانه این میدان، حقوقیها — همان سهامداران بزرگ — به جای حمایت، در خیلی از مقاطع دست به فروش سنگین زدند. نتیجه؟ سقوط بیشتر و موج روانی منفیتر.
دکتر محمدرضا سهرابی، تحلیلگر بازار سرمایه، میگوید: «وقتی فقط وعده میدهیم و عمل نمیکنیم، سهامدار ناامید میشود. بازار ما بیش از هر چیز، تشنه اعتماد و شفافیت است.»
مهندس الناز شریفی، کارشناس بازارهای مالی، اضافه میکند: «افتهای جهانی و مشکلات صادرات، تحلیل بنیادی شرکتها را ضعیف میکند. سرمایهگذار هوشمند است؛ وقتی این تصویر را میبیند، عقب میکشد.»
اما راه چیست؟
کارشناسان نسخههای شفابخش را میشناسند: شفافسازی سیاستها، پرهیز از تصمیمات غافلگیرکننده، اجرای عملی حمایتها، کاهش هزینههای معاملاتی، مهار شایعات، و از همه مهمتر، تقویت روابط خارجی برای کمک به صادرات.
بورس دیماه ۱۴۰۳، فقط یک آمار یا نمودار نیست؛ بازتابی از حال و روز اقتصادی و سیاسی کشور است. اگر سیاستها اصلاح نشود و اعتماد عمومی ترمیم نشود، این زمستان ادامه دارد. چشمها به ماههای آینده دوخته شده: آیا مدیران میتوانند گرمای امید را دوباره به تالار شیشهای برگردانند؟

