- حسام مهدوی – در هیچ جای دنیا، تغییر ساعت رسمی کشور آنقدر پر سر و صدا و پرفشار نیست که در ایران دیده میشود. موضوعی که به ظاهر باید ساده باشد، اینجا تبدیل به یک معمای همیشگی شده؛ یک کشمکش پایانناپذیر بین تصمیمگیرانی که هر چند سال یکبار تصمیم میگیرند ساعت را جلو بکشند یا عقب ببرند، و مردمی که هیچ نقشی در این بازی ندارند، اما همه فشارش را تحمل میکنند.
ایده «صرفهجویی در نور روز» (Daylight Saving Time یا DST) که ریشهاش به قرن ۱۹ برمیگردد، قرار بود یک راهحل هوشمندانه باشد: مردم بیشتر از نور طبیعی روز استفاده کنند و مصرف برق کمتر شود. اما همین ایده از همان ابتدا مخالفان جدی داشت. چرا؟ چون شواهد علمی همیشه دو پهلو بود.
در آمریکا، ایالتهایی مثل آریزونا قاطعانه اعلام کردند که تغییر ساعت را کنار میگذارند؛ در اتحادیه اروپا، بعد از سالها بحث، در نهایت به کشورهای عضو حق داده شد که خودشان تصمیم بگیرند. دلیلش هم واضح بود: بررسیها نشان میداد این تغییرات، صرفهجویی اندکی به بار میآورد اما به قیمت بههمریختن ساعت زیستی بدن مردم، افزایش تصادفات جادهای و حتی بالاتر رفتن نرخ حملات قلبی.
اما در ایران، ماجرا پیچیدهتر است. کشور ما با بحرانهای عمیقتری در بخش انرژی دست و پنجه نرم میکند: خاموشیهای تابستانی، صنایع نیمهفعال به دلیل کمبود برق، شبکههای فرسودهای که نفسشان به شماره افتاده. در چنین شرایطی، تغییر ساعت رسمی برای سیاستگذاران شبیه یک مسکّن فوری بهنظر میرسد؛ راهحلی که ساده است، سریع جواب میدهد و از همه مهمتر، ارزان است.
اما آیا واقعاً جواب میدهد؟
هیچ پژوهش داخلی یا جهانی نشان نمیدهد که جلو و عقب بردن ساعت بتواند معجزه کند. صرفهجویی کوچک در مصرف برق خانگی، در مقایسه با مصرف غولآسای صنایع، آنقدر ناچیز است که عملاً اثری بر اقتصاد کلان ندارد.
و این وسط، مردماند که باید تاوان بدهند. خانوادههایی که ساعت خواب و بیداریشان بههم میریزد، بچههایی که صبح زودتر از همیشه از خواب کنده میشوند، رانندگانی که خوابآلود پشت فرمان مینشینند، و حتی برنامههای کامپیوتری و اپلیکیشنهایی که از پس تغییر زمان برنمیآیند و خطا میدهند. هر تغییر کوچک در عقربههای ساعت، هزاران تغییر بزرگ در زندگی روزمره مردم ایجاد میکند — بیآنکه خروجی مشخص و سودآوری داشته باشد.
شاید وقتش رسیده که سیاستگذاران، بهجای بازی با ساعتها، به بازیهای واقعیتر بپردازند: بازسازی زیرساختهای انرژی، سرمایهگذاری روی منابع تجدیدپذیر، اصلاح الگوی مصرف صنایع بزرگ، و آموزش عمومی برای کاهش مصرف. تغییر ساعت رسمی، اگر واقعاً نیاز است، باید از دل تحلیلهای علمی بیرون بیاید — نه بهعنوان یک تصمیم نمادین، که تنها سردرگمی و خستگی برای مردم به همراه دارد.
چون در نهایت، عقربههای ساعت شاید عقب یا جلو بروند، اما زندگی مردم فقط در یک جهت حرکت میکند: روبهرو، بهسمت آینده. و آینده را نمیشود با دستورالعملهای مقطعی ساخت.

