- حسین ابرقویی – در روزهایی که زمستان ایران به نیمه میرسد و مردم هر روز با خبر قطعی گاز یا برق دستوپنجه نرم میکنند، شبکههای اجتماعی و رسانهها پر میشود از یک جمله تکراری: مردم ایران پرمصرف هستند. هشدارها یکی پس از دیگری منتشر میشود؛ تلویزیون میگوید بخاریها را کم کنید، کولرها را خاموش کنید، شیر گاز را ببندید، لباس گرمتر بپوشید. اما واقعاً مشکل از مردم است؟ آیا مردم با رفتار اشتباهشان کشور را به بحران انرژی رساندهاند؟ یا شاید باید دقیقتر نگاه کرد و دید که مشکل جای دیگری است؟
کافی است فقط یک نگاه به بافت شهری بیندازیم. درست است که امروزه در ساختوسازهای جدید همه ساختمانها موظفاند پنجره دوجداره نصب کنند و از مصالح کماتلاف استفاده کنند، اما واقعیت این است که هنوز حجم بزرگی از خانههای کشور با پنجرههای آهنی، شیشههای تکجداره، بخاریهای گازی فرسوده و عایقکاری صفر، انرژی را مثل آب در شن هدر میدهند. وقتی وارد یک خانه قدیمی میشوید، فرقی نمیکند بخاری چقدر روشن باشد؛ سوز سرما از درزهای پنجرهها و دیوارهای ترکخورده داخل میآید. آدمها داخل این خانهها، حتی اگر بخواهند صرفهجویی کنند، چطور میتوانند؟
ماجرا فقط خانهها نیست. نگاهی به خیابانها بیندازید؛ بازار خودروهای داخلی پر است از ماشینهایی که مصرف سوختشان از استانداردهای جهانی سالها عقب مانده. ماشینهایی که نهتنها پرمصرفاند، بلکه آلایندگی بالایی هم دارند و دارند بخش بزرگی از انرژی کشور را میبلعند. در چنین شرایطی، مردم چطور میتوانند خودشان را از زیر بار اتهام «مصرف بالا» بیرون بکشند؟
بیایید به وسایل خانه نگاه کنیم. یخچالهایی که ۱۵ یا حتی ۲۰ سال عمر دارند، کولرهای آبی و گازی که سالهاست بهروزرسانی نشدهاند، بخاریهایی که بدون ترموستات کار میکنند. بسیاری از مردم به دلیل گرانی وسایل نو و مدرن، چارهای جز استفاده از این وسایل ندارند. وقتی قیمت یک یخچال کممصرف چند برابر یخچالهای قدیمی است، یا وقتی کولرهای جدید هزینهای میطلبند که برای خانوارهای متوسط یا کمدرآمد غیرقابل پرداخت است، آیا میتوان تنها از مردم انتظار داشت سبک زندگیشان را تغییر دهند؟
اما این همه ماجرا نیست. بیشک بخشی از مشکل هم به عادتها و رفتارهای روزمره بازمیگردد؛ عادت به باز گذاشتن شیر آب گرم، عادت به روشن گذاشتن بیدلیل چراغها، یا عادت به استفاده از خودرو شخصی حتی برای مسیرهای کوتاه. اما کارشناسان انرژی میگویند: حتی اگر مردم آموزش ببینند و فرهنگ مصرفشان را اصلاح کنند، در نهایت بدون اصلاح زیرساختها، تأثیر زیادی در کاهش بحران انرژی نخواهد داشت.
از سوی دیگر، سیاستگذاریها و حمایتهای دولتی هم جای نقد دارد. سالهاست درباره نوسازی بافتهای فرسوده صحبت میشود، سالهاست صحبت از وام برای بازسازی خانهها و تعویض وسایل انرژیبر به میان میآید، اما این وعدهها یا به مرحله اجرا نمیرسند یا آنقدر محدودند که سهم بزرگی از جامعه را پوشش نمیدهند. وقتی تسهیلات خرید لوازم کممصرف تنها به بخشی از جامعه میرسد، باقی مردم با همان وسایل قدیمی روزگار میگذرانند و چارهای ندارند.
در نهایت، مشکل مصرف انرژی در ایران فقط یک متهم ندارد. نه مردم بهتنهایی مقصرند و نه زیرساختها. آنچه بحران انرژی امروز را ساخته، ترکیبی از سیاستهای ناقص، برنامههای ناتمام، نبود امکانات بهروز، و البته عادتهای جاافتاده است. اگر قرار است تغییری اتفاق بیفتد، باید همه این زنجیره با هم حرکت کنند؛ نه فقط مردم در خانههای سرد و فرسودهشان بخاریها را کم کنند و نه فقط دولتها هشدار بدهند و بخشنامه صادر کنند. تا زمانی که دسترسی به خانههای بهینه، وسایل کممصرف، خودروهای استاندارد و مشوقهای واقعی برای مردم فراهم نشود، نمیتوان انتظار داشت بحران مصرف انرژی فقط با «صرفهجویی» مردم حل شود. این بحران، نیاز به بازنگری از پایه دارد؛ از شهرسازی تا تولید صنعتی، از آموزش تا سیاستگذاری.

