- حسام مهدوی – هر روز که اخبار را باز میکنی، داستانی تازه از ناکارآمدی میشنوی. داستان مدیرانی که روزی با شعار تحول، نجات، و رسیدگی بر مسند نشستند، اما مدتی بعد نهتنها مشکلات را حل نکردند، بلکه گرههای تازهای بر مشکلات قدیمی زدند. وقتی زمان پاسخگویی رسید، به جای ایستادن و جواب دادن، به آرامی یا حتی با تشویق به پست و مقام جدیدی رفتند؛ جایی تازه برای تصمیمهای تازه، بی آنکه کسی از گذشتهشان بپرسد.
در هر گوشه این کشور اگر دقیق شوی، این الگو تکرار میشود: از طرحهای ملی بزرگ که با هزینههای میلیاردی کلید خوردهاند و بیثمر رها شدهاند، تا پروژههای شهری که منابع عمومی را بلعیدهاند و جز خرابه یا نصفهکاره چیزی از آنها نمانده است. کارخانههایی که بدون مطالعه ساخته شدند و هرگز به تولید نرسیدند، جادههایی که افتتاح شدند اما ماهها بعد فروریختند، و تصمیمهایی که بدون مشورت و تخصص گرفته شدند، اما خسارتهایش سالها بر دوش مردم ماند.
نکته تلخ ماجرا اینجاست که این مدیران نهتنها بازخواست نمیشوند، بلکه در چرخهای از جابهجایی و ارتقاء غرق میشوند؛ از یک وزارتخانه به وزارتخانه دیگر، از یک سازمان به سازمان دیگر. گویی مسئولیتها تاریخ انقضا دارند و بعد از مدتی، وظایف و نتایج تصمیمها از گردن آنها برداشته میشود. هیچکس نمیپرسد چرا پروژهها شکست خوردند، چرا میلیاردها تومان بودجه بینتیجه خرج شد، و چرا مردم هنوز گرفتار همان معضلات قدیمیاند.
این وضعیت، فراتر از یک سازمان یا بخش خاص است؛ بیماری مزمنی است که بدنه مدیریت کشور را درگیر کرده. جایی که انتصابها بر اساس وابستگیها و روابط است، نه شایستگیها. جایی که تخصص در سایه روابط قرار میگیرد و اولویتها نه حل مشکلات مردم، که حفظ موقعیتها و جابهجاییهاست.
هر سال بودجه میآید، تصویب میشود، تخصیص پیدا میکند، اما خروجی آن در بسیاری از حوزهها یا اصلاً دیده نمیشود یا بهطور مضحکی کمتر از هزینهای است که صرف شده. از سوی دیگر، هر کس که اعتراض میکند، یا به او میگویند صبر کن، یا یادآوری میکنند که مقصر قبلیها بودهاند. قبلیهایی که حالا در جای جدیدی نشستهاند، شاید حتی در مقام بالاتر، و باز هم تصمیم میگیرند.
مردم میپرسند: این چرخه کی قرار است شکسته شود؟ کی قرار است مدیری که خراب کرد، پاسخ دهد و هزینه اشتباهش را خودش بپردازد، نه مردم و بودجه عمومی؟ آیا روزی میرسد که مسئولیتپذیری واقعی و شایستهسالاری جایگزین این چرخه معیوب شود؟ یا باید همچنان هر روز شاهد حیف و میل منابع، عقبماندگیها و فرصتسوزیها باشیم و فقط از پشت پردههای دودگرفته، قصههای تازهای از بیکفایتی بشنویم؟

